عزای حسین و یارانش تسلیت

نماز ظهر عاشورا:

499650_orig

باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
باز این چه رستخیز عظیم است؟ کز زمین بی نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست این رستخیز عام، که نامش محرم است

 

به کربلا که میروی، انگار صحنه محرم سال ۶۱ هجری در جلوی دیدگانت مجسم میشود. آن تصویر مبهمی که از فضای فیزیکی و جغرافیایی محل در ذهنت شکل گرفته، به تصویری عینی بدل میشود. انگار تو در همان صحنه و همان روزها هستی. کافیست ساختمانها و خیابانها و کوچه‌ها را پاک کنی و تصور کنی اینجا دشتی سوزان است و نهر علقمه که به فرات وصل است و نخلستانی مجاورش که سقای دشت کربلا در مسیر برگشت برای آبرسانی از آن عبور کرد و نامردمان و نانجیبان دستهای مبارکش قطع کردند. اما او مشک آب به دندان گرفت تا آب به خیمه‌گاه برساند که از هفتم محرم، در کنار دریایی از آب، محروم از آب شده بود. اما پستانی که برای بیان درجه‌ی رذالتشان، کلام ناقص است، مشک را  زدند و سوراخ کردند. آنگاه بود که امید سقا، ناامید شد. با عمود آهنین بر فرق مبارکش زدند و نقش بر زمین شد. آنگاه فریاد «یا اخی ادرک اخاک» سر داد
ای برادر جان، حسین؛ شد علمدارت فداک – یا اخی ادرک اخاک
در دم رفتن بیا، این تن رنجور را، کن بلند از روی خاک – یا اخی ادرک اخاک
حسین سراسیمه خود را بر بالین برادر رساند. اما عباس از او خواست که زنده او را به نزد اهل حرم نبرد که از تشنگان خجالت میکشید!

آنجا نهر علقمه و محل قطع دستان راست و چپ ابوالفضل العباس (که ستون آسمانهاست) را میبینی. آنجا گودال قتلگاه و تل زینبیه و خیمه‌گاه امام حسین را میبینی. آنجا محل شهادت یک یک یاران حسین را میبینی. آنجا با تمام وجود درک میکنی شب عاشورا بین حسین و زینب چه گذشت؟
حسین و زینب شب عاشورا تقسیم کار کردند. حسین گفت سر بریده از من و اسیری از تو. و بعد حسین برخاست و شروع به کندن خارهای اطراف خیمه‌ها کرد. زینب پرسید برادر چه میکنی؟ حسین گفت خواهرم فردا این لشگر بعد از شهادت ما به خیمه‌گاه حمله میکند. این طفلان معصوم را پابرهنه با اسب تعقیب میکنند. اینها را می‌زدایم تا خار به پای بچه‌ها نرود!

لا یوم کیومک یا اباعبدالله